سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود ...
دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۱۹ ب.ظ
سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود / کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود / سینه ی سینای عصمت مشتعل از نار بود
آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی / از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بین کز جفای سامری / نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود
ناله ی بانو زد اندر خرمن هستی شرر / گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود
صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه / روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان / آنکه جبریل امینش بنده ی در بار بود
از قفای شاه ، بانو ؛ با نوایی جان گداز / تا توانایی به تن ، تا قوّت رفتار بود
گرچه بازو ، خسته شد وز کار دستش بسته شد / لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود
آیت الله غروی اصفهانی(دیوان کمپانی)
منبع : دیوان اشعار فاطمیه
وبلاگ عالی دارید دنبال هستید :)