کنگره عشق نیست منزل هر بوالهوس / طایر آن آشیان جان حسین است وبس
قله قاف وجود منزل عنقا بود / بر سر این آشیان پر نگشاید مگس
پایه اوصاف او فوق اشارات ماست / رفعت این پایه نیست افئده رادسترس
محفل ایجاد را اوست چراغ ابد / تا ابد از نور او مشعله ها مقتبس
گشت چو کرب و بلا عارج معراج عشق / روح امینش فشاند گرد ز سم فرس
او قفس تن شکست تا به قفس ماندگان / در پى او بشکنند قالب تن را قفس
کشته بسى دیده ام در هوسى داده جان / زنده چو او کس ندید کشته به ترک هوس
رفت و شد اندر پى اش قافله دل روان / ما پى این کاروان شاد به بانگ جرس
اى شه با فر و نور، عرش مقام تو را / لامسه عقل ما، دم زند از لایمس
بحر ثناى تو را قبول نبى زورق است / جنبش ما اندر او جنبش خار است وخس
کشته غفلت بود هر که تو را کشته خواند / اى دم جان پرورت زنده دلان رانفس
جان "فواد" از ازل ملتزم نور توست / چون ز ازل نور توست افئده را ملتمس
کرد دل از چشم دل در همه عالم نظر / غیر تو کس را نیافت تا بدهد دل به کس
شاعر : فؤاد کرمانی
- ۴ نظر
- ۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۵:۱۵