ز دودیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۳۱ ب.ظ
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی / چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت / که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید / که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟ / به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟ / که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟ / که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند / که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم / چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد / که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی