...وقتی که دل هوایتان را میکند محرم یا غیر محرم نمیشناسد...
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
- ۰ نظر
- ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۳
...وقتی که دل هوایتان را میکند محرم یا غیر محرم نمیشناسد...
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
چشم دلم به سمت حرم باز می شود
با یک سلام صبح من آغاز می شود
پر می کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه ی پرواز می شود
قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می شود
فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب ساز می شود
ادامه شعر در ادامه مطلب...
حب الحسین رشته تحصیلی شماست
دانشسرای عشق وجنون شهر کربلاست
در رشته حسین شناسی موفقیم
موضوع بحث:سینه زدن پای روضه هاست
تا روز حشر مدرکمان را نمیدهند
برگه قبولی همه در پوشه خداست
پایین کارنامه هر کس نوشته است
این مهر سرخ ، مهر شهنشه کربلاست
بوی بهشت می وزد ازکربلای تو
ای کشته باد جان دو عالم فدای تو
برخیز و باز بر سر نی آیهای بخوان
ای من فدای آن سر از تن جدای تو
اندر منا ذبیح یکی بود و زنده رفت
ای صد ذبیح کشته شده در منای تو
رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا
شد کعبه حقیقتی دل کربلای تو
اجر هزار عمره و حج در طواف توست
ای مروه و صفا به فدای صفای تو
تا با نماز خوف تو گردد قبول حق
شد سجده گاه اهل یقین خاک پای تو
با گفتن رضا بقضائک به قتلگاه
شد متحد رضای خدا با رضای تو
تو هرچه داشتی بخدا دادی ای حسین
فردا خداست جل جلاله جزای تو
خون خداست خون تو و جز خدای نیست
ای کشته خدا به خدا خونبهای تو
ولایه علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی
من کیم تا تو بیایی به سر بالینم
چه کنم راه نجاتی نبود جز اینم
بر من آنقدر توانبخش که در بستر مرگ
خیزم از جا و به پیش قدرمت بنشینم
نیست انصاف کز این مهلکه بیرون بروم
من که یک عمر تولّای تو باشد دینم
کاش صد بار به هر لحظه بمیرم هر روز
تا گل روی تو را در دم مردن بینم
هر چه تو جود کنی باز به تو محتاجم
عادتم گشته گدایی چه کنم من اینم
روی نادیدهات از بس که به چشمم زیباست
زشت آید به نظر جنّت و حورالعینم
زخم رن تا که کنم گرد رهت را مرهم
درد ده تا چو طبیب آیی بر بالینم
هرگز آن قدر ندارم که شوم مسکینت
این شرف بس که به مسکین درت مسکینم
نخل «میثم» ز ثنای تو بود بارآور
ورنه اینقدر نباشد سخن شیرینم
تو بدین همه لطافت که ز حور دل ربودی ___ ز چه بر من سیه رو در دوستی گشودی
ز ازل مرا ارادت به تو بوده از سعادت ___ چو سرشته شد گل من تو دل مرا ربودی
به کسی اسیر بودم که ورا ندیده بودم ___ چودو چشمخودگشودمبهخداقسمتوبودی
نه به روزگار بودم نه،حقیر و خوار بودم ___ تو مرا عزیز کردی تو به عزتم فزودی
حریرِ سبز ضریحت، تفاخرِ قوهاست
دلیل اصلی کوچِ همه پرستوهاست
وَ آبشار پُر از مهربانیت بی شک
مسیر چرخش آنی چشم آهوهاست
نسیم مرقد پاکت، نوید خوش یمنِ -
نگاه مضطرب و بی قرار شب بوهاست
گل از ضریح تو همواره شهد می نوشد
که طعم گنبد تو در دهان کندوهاست
بریز از نفس قدسیت به ایوان ها
نسیم روشنی ات آفتاب گیسو هاست
نگاه کن به دلی که شکسته و زخمی
نشسته در حرمت خیره بر فراسوهاست
نگاه کن به محبّت دوباره برخیزد
که آشنای غریبی شبیه آهو هاست
" شاعر سید مهدی نژاد هاشمی "